مباهله شیعه با وهابیت و اهل سنت ، مولوی ها ماموستا ها تشریف بیارید

مباهله شیعه با وهابیت و اهل سنت. قرار دادن لینک های وبلاگها و سایت های دیگر به معنی تائیدآنها نیست کپی و انتشار مطالب(به استثناء مطالبی که درباره حقانیت شیعه و گمراهی اهل سنت است) با ذکرمنبع مجاز است و الا شرعاً حرام است

مباهله شیعه با وهابیت و اهل سنت ، مولوی ها ماموستا ها تشریف بیارید

مباهله شیعه با وهابیت و اهل سنت. قرار دادن لینک های وبلاگها و سایت های دیگر به معنی تائیدآنها نیست کپی و انتشار مطالب(به استثناء مطالبی که درباره حقانیت شیعه و گمراهی اهل سنت است) با ذکرمنبع مجاز است و الا شرعاً حرام است

سوالاتی از اهل تسنن که جوابی برایشان ندارند!

با سلاماین مطلب را بخونیدخیلی جالبه .

سوالاتی که اهل سنت برایشان جوابی نداده اند:


1. آیا صحیح است که ابوبکر توطئه ترور حضرت على را طراحى کرد و این مأموریت را به خالدبن ولید واگذار نمود؟ ولى از اجراى آن و لو رفتن نقشه و عواقب آن ترسید و آن را در نماز لغو کرد. سمعانی: «روى عنه ـ اى الرواجنی حدیث ابى بکر انه قال لا یفعل خالد ما أمر به. سألت الشریف عمر بن ابراهیم الحسینی بالکوفة عن معنى هذا الأثر فقال: کان أمر خالد بن الولید أن یقتل علیا ثم ندم بعد ذلک فنهى عن ذلک. الأَنساب 3: 95. چنانچه سمعانى آنرا نقل مى کند. آیا باز هم مى توان ادعا کرد که روابط آن دو حسنه بوده و به یکدیگر احترام مى گذاشتند.؟

2. آیا صحیح است که مى گویند، مردم از تعیین عمر به خلافت توسط ابوبکر ناراضى بودند و توسط طلحة بن عبیداللّه نارضایتى خود را از یک فرد تندخو و خشنى همچون عمر، اظهار داشتند. عن عثمان بن عبیدالله بن عبدالله بن عمر، قال: لما حضرت ابابکر الوفاة دعا عثمان فأملى علیه عهده، ثم أغمی على ابى بکر قبل ان یملى احدأ، فکتب عثمان: عمربن الخطاب. فأفاق ابوبکر فقال لعثمان کتبت احدأ فقال: ظننت لما بک و خشییت الفرقة فکتبتُ عمر بن الخطاب. فقال: یرحمک الله اما لو کتبت نفسک لکنت لها اهلا. فدخل علیه طلحة بن عبیدالله. فقال: انا رسول من ورائى الیک، یقولون: قد علمت غلظة عمر علینا فى حیاتک فکیف بعد وفاتک اذا اُفضِیَتْ الیه اُمورنا والله سأئلک، فانظر ما أنت قائل؟... کنز العمّال

3. اینگه گفته مى شود خلافت ابوبکر اجماعى بوده، آیا صحیح است که مى گویند: حضرت على و یاران ایشان ضمن آنان نبوده، و چنین اجماعى مورد لعنت خداوند است، چنانچه امام ابن حزم مى گوید: «لعنة اللّه على کل اجماع یخرج منه علی بن أبیطالب ومن بحضرته من الصحابة».المحلى 9: 345

4. آیا صحیح است آنچه را که مى گویند: خلافت ابوبکر نه با شورى بوده و نه با إجماع مسلمانان، بلکه فقط و فقط با اشاره و رأى یک نفر و آنهم عمر بن الخطاب بوده است. اگر چنین باشد: آیا راستى بر تمامى مسلمانان تبعیت از یک نفر ـ که خود در آن وقت خلیفه هم نبوده بلکه یکى از آحاد مسلمین و شهروند بلاد اسلامى شمرده مى شده ـ واجب و لازم است؟ و اگر کسى تبعیت نکند چرا مهدور الدم است؟ آیا این یک نفر بر تمامى بشریت تا قیام قیامت قیّم است؟؟
جمعى از علماء ما ـ اهل سنت ـ همانند ابویعلى ابویعلى حنبلى مى گوید: لا تنعقد الا بجمهور أهل العقد والحل من کل بلد، لیکون الرضا به عاماً، والتسلیم
لإمامته اِجماعاً. وهذا مذهب مدفوع ببیعة أبی بکر على الخلافة بأختیار من حضرها ولم ینتظر ببیعته قدوم غائب عنها (الاحکام السلطانیة ص 33). حنبلى ـ 458 هـ و قرطبى قرطبى مى گوید: فإن عقدها واحد من أهل الحلّ والعقد فذلک ثابت ویلزم الغیر فعله، خلافاً لبعض الناس
حیث قال: لاینعقد الا بجماعة من أهل الحلِّ والعقد، ودلیلنا: أنَّ عمر عقد الببعة لأبی بکر» جامع أحکام القرآن 1: 272. ت671 هـ ـ و غزالى غزالی امام الحرمین مى گوید: اعلموا أنه لا یشترط فی عقد الإمامة الاجماع بل تنعقد الامامة وإن لم تجمع الأمة على عقدها، والدلیل علیه أن الأمامة لما عقدت لأبی بکر ابتدر لإمضاء أحکام المسلمین ولم یتأن لانتشار الأخبار الى من نأی من الصحابة فی الأقطار ولم ینکر منکر، فاذا لم یشترط الاجماع فی عقد الإمامة، لم یثبت عدد معدود ولا حدّ محدود. فالوجه الحکم بأنَّ الأمامة تنعقد بعقد واحد من أهل الحلِّ والعقد. الارشاد فی الکلام: 424 ت478 هـ. و عضدالدین عضد الدین ایحى: ت 756 هـ.
واذا ثبت حصول الإمامة بالأختیار والبیعة فاعلم أن ذلک لایفتقر الى الإجماع، اذ لم یقم علیه دلیل من العقل والسمع بل الواحد والإثنان من أهل الحلِّ والعقد کاف، لعلمنا أن الصحابة مع صلابتهم فی الدین اکتفوا بذلک، کعقد عمر لأبی بکر، وعقد عبد الرحمن بن عوف لعثمان ولم یشترطوا اجتماع من فی المدینة فضلا عن اجتماع الأُمة، هذا ولم ینکر علیه أحدُ، وعلیه انطوت الأعصار الى وقتنا هذا.» المواقف فی الکلام 8: 351
واذا ثبت حصول الإمامة بالأختیار والبیعة فاعلم أن ذلک لایفتقر الى الإجماع، اذ لم یقم علیه دلیل من العقل والسمع بل الواحد والإثنان من أهل الحلِّ والعقد کاف، لعلمنا أن الصحابة مع صلابتهم فی الدین اکتفوا بذلک، کعقد عمر لأبی بکر، وعقد عبد الرحمن بن عوف لعثمان ولم یشترطوا اجتماع من فی المدینة فضلا عن اجتماع الأُمة، هذا ولم ینکر علیه أحدُ، وعلیه انطوت الأعصار الى وقتنا هذا.» المواقف فی الکلام 8: 351.
ایجى 756 هـ و محى الدین ابن العربی المالکی (543): قال: لایلزم فی عقد البیعة للأمام أن تکون من جمیع الأنام بل یکفی لعقد ذلک إثنان أو واحد.»

شرح سنن الترمذی 13: 229. عربى مالکى ت 543 هـ : وجود هر گونه اجماعى را اساساً انکار کرده، بلکه آنرا غیر لازم دانسته اند.
5. آیا صحیح است که مى گویند: تمامى انصار، و جمع بزرگى از مهاجرین با بیعت ابوبکر مخالف بودند. چنانچه عمربن الخطاب تصریح کرده و مى گوید: «حین توفى اللّه نبیه ـ أنَّ الانصار خالفونا، واجتمعوا بأسرهم فی سقیفة بنی ساعدة وخالف عنا علی والزبیر ومن معهما».صحیح بخارى 8: 26 ـ کتاب المحاربین، باب رجم الحبلى
هنگام رحلت رسول خدا ـ صلى الله علیه و آله سلّم ـ أنصار با ما مخالف بوده و مخالفت کردند، و همگى در سقیفه بنى ساعده گِرد هم آمده، و حضرت على و زبیر و همراهان آنان نیز با ما مخالف بودند، بنابر این چگونه مدعى هستیم که خلافت ابوبکر بإجماع و اتفاق مسلمین بوده؟

6. آیا صحیح است که مى گویند: حضرت على و عباس بن عبدالمطلّب ـ عم پیامبر اکرم ـ حکومت ابوبکر و عمربن الخطاب را حکومت هاى بر اساس دروغ و خیانت، پیمان شکنى و گناهکارى مى دانستند. و تا آخر عمر نظرشان همین بود. در صحیح مسلم آمده که، عمربن الخطاب به حضرت على و عباس مى گوید: «فلما توفی رسول اللّه قال ابوبکر: أنا ولی رسول اللّه، فجئتما تطلب میراثک من ابن أخیک ویطلب هذا میراث إمراءته عن أبیها، فقال ابوبکر قال رسول اللّه: ما نُورث ما ترکنا صدقة، فرأیتماه کاذباً آثما، غادراً خائناً، واللّه یعلم اِنه لصادق بارّ راشد تابع للحق ثم توفی ابوبکر وأنا ولی رسول اللّه ـ صلى الله علیه و آله سلّم ـ و ولی أبی بکر فرأیتمانی کاذباً آثما غادراً خائناً».صحیح مسلم 3: 143 کتاب الجهاد ـ باب حکم الفیء ـ بخارى، 3: 287، کتاب النفقات، باب 3 حبس نفقه
الرجل قوت سنته على اهله و ج 4: 262 کتاب الاعتصام بالکتاب و السنة، باب ما یکره من التعمق و التنازع و ج4، ص 165، کتاب الفرائض، باب قول النبی لا نورث ج 2، ص 187 و کتاب الخمس ج 2 ص 187 باب فرض الخمس.

7. آیا صحیح است که مى گویند در جنگ اُحد هنگامیکه کار بر مسلمانان سخت گردید دو نفر از صحابه رسول خدا ـ و از سرشناسان ـ تصمیم به فرار و پناهندگى به یهود و نصارى داشتند و خداوند این آیه را نازل گردانید: (یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود والنصارى اولیاء) المائدة: آیه 51 چنانچه مفسرانى همانند بغوى آن را نقل مى کنند. قال البغوى: قال السدى: لما کانت وقعة احد اشتد الإمر على طائفة من الناس وتخوفوا أن یدال علیهم الکفار، فقال رجل من المسلمین أنا ألحق بفلان الیهودى وأخذ منه أماناً اِنى أخاف أن یدال علینا الیهود.
وقال رجل اخر: أنا الحق بفلان النصرانى من اهل الشام و أخذ منه أمانا. فأنزل اللّه هذه الایة وینها هم عن موالاة الیهود والنصارى. تفسیر البغوى المسمى بمعالم التنزیل ـ بهامش تفسیر الخازن وتفسیر الخازن المسمى لباب التأویل فى معانى التنزیل ـ علاء الدین الخازن. تفسیر أبى الفداء: 2: 68
راستى این دو نفر که بودند؟ بعضى گویند ابوبکر و عمر بودند، آیا این حقیقت تلخ واقعیت دارد؟

8. به چه دلیل و با چه حقی ام المومنین! عایشه از دفن حسن بن علی(علیهما)،فرزند کوثر،سبط اکبر، اشبه الناس به پیامبر،سید جوانان بهشت،نزد پیامبر جلوگیری کرد؟
9.  خیلی از کارهای شما به سنت پیامبر شباهت ندارد،شما اهل سنت پیامبرید یا خلفا؟

10. آیا صحیح است که مى گویند ابوبکر، عمر و عثمان ـ نام هیچ یک از فرزندان خود را به نام على، حسن، حسین، نگذاشته اند. در حالیکه ما مى گوئیم: حضرت على نام فرزندان خود را به نام ابوبکر، عمر، عثمان، گذاشته و آنرا دلیل حسن روابط حضرت على با خلفامى دانیم.
آیا پرهیز خلفا از این نامها ـ حسن، حسین ـ دلیل بر سوء روابطشان با اهل بیت پیامبرـ صلى الله علیه و آله سلّم ـ نیست؟

11. آیا صحیح است آنچه مى گویند: حتى یک حدیث صحیحى که پیامبر ـ صلى الله علیه و آله سلّم ـ، ابوبکر را صدیق خوانده، و یا عمر، را فاروق خوانده باشد نداریم، و آنچه آمده راجع به حضرت على است؟
چنانچه طبرى به نقل از عباد بن عبدالله مى گوید: «سمعت علیاً یقول: أنا عبدالله واخو رسوله وأنا الصدّیق الأکبر. لا یقولها بعدی الا کاذب مفتر، صلیت مع رسول الله ـ صلى الله علیه و آله سلّم ـ قبل الناس بسبع سنین».تاریخ طبرى 1: 537. مسند زید ح 973. ـ سنن ابن ماجه 1: 4 - مستدرک حاکم 3: 44 ـ ولى حاکم حدیثى را از حضرت على درباره صدیق بودن ابوبکر آورده، که ذهبى آن را منکر ـ ضعیف ـ دانسته است. ج 3: 62 ـ و در شرح نهج 13: 228: لا یقولها غیرى، و در الاصابه 7: 293. پیامبر فرمود: هو الصدیق الاکبر و هو فاروق هذه الامة

12. آیا صحیح است که اهل سنت، ابوبکر را از پیامبر اکرم بالاتر مى دانند؟ و مى گویند که زنى نزد پیامبر آمده و گفت خواب دیدم درختى که در خانه ام هست شکسته، پیامبر فرمود شوهرت مى میرد.، او ناراحت شد و از محضر حضرت بیرون آمد و در راه ابوبکر را دید و خواب را براى او تعریف کرد. ابوبکر گفت: شوهرت از سفر باز مى گردد. همانطور هم شد، آن زن روز بعد به عنوان گلایه نزد پیامبر آمد و اعتراض کرد، ناگهان جبرئیل نازل شد و گفت: خدا شرم دارد از اینکه دروغ بر زبان ابوبکر صدیق جارى کند، یعنى بر زبان پیامبر دروغ جارى بشود تا مبادا شخصیت ابوبکر زیر سؤال برود. نزهة المجالس 2: 184
«یا محمد! الذی قلته هو الحق، ولکنَّ لمّا قال الصدّیق إنّکِ تجتمعین به فی هذه اللیلة. إستحیا اللّه منه أن یجری على لسانه الکذب لانه صدیقٌ فأحیاه کرامة له».

13. اگر پیامبر(ص) بعد از خود جانشینی تعیین نکرد چرا خلیفه اول اینکار را کرد و از رسول خدا (ص) تبعیت نکرد .

14. چرا ابوبکر جمله ای را به پیامبر(ص) نسبت داد که با بعض آیات در تناقض است.او گفت: (از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود:نحن معاشرالانبیاء لانورث ماترکناه صدقه.)در حالی که خدای متعال می فرماید: و ورث سلیمان داود -سوره نمل آیه 16.و همچنین خدا می فرماید: فهب لی من لدنک ولیا-یرثنی و یرث من ءال یعقوب -سوره مریم آیات 5و6.

15. شما مى ‏گویید پیامبر اکرم ( ص ) خلیفه معیّن نکرد و تعیین آن را به عهده مردم گذاشت.
 اگر این کار حضرت، حقّ و به صلاح امّت و تضمین کننده هدایت مردم بود، پس بر همه واجب است از او متابعت کنند ؛ چون کار او باید براى تمام خداجویانى که معتقد به قیامت هستند، الگو باشد : ( لقد کان لکم فی رسول اللّه أسوة حسنة لمن کان یرجوا اللّه والیوم الآخر ) الأحزاب : 21..
بنا بر این، کار ابوبکر که خلیفه معیّن کرد بر خلاف سنّت پیامبر ( ص ) و موجب ضلالت امّت بود.
و هم‏چنین کار عمر که تعیین خلافت را به عهده شوراى شش‏نفره نهاد نیز برخلاف سنت پیامبر ( ص ) وسیره ابوبکربود.
و اگر چنانچه بگویید کار ابوبکر و عمر به صلاح امّت بود، پس باید ملتزم باشید که کار رسول اکرم ( ص ) صحیح نبوده است، نستجیر باللَّه من ذلک
‏ ر. ک : المناظرات فی الإمامة، ص 246 و 259 ؛ قصص العلماء : 391 ؛ مناظره شیخ صدوق با ملک رکن الدولة و مناظره مأمون با علماى اهل سنّت..

16. چرا ابوبکر زمانیکه میخواست به خلافت برسد باید مردم به او رای دهند و خلیفه ی قبلی نقشی نداشته ولی وقتی عمر یا عثمان میخواستند خلیفه شوند باید با تایید خلفای قبلی به حکومت میرسیدند و مردم هیچ نقشی نداشتند؟

17. آیا ابوبکر از پیامبر باهوش تر و دانا تر بوده است ؟ پس چرا ابوبکر برای خود عمر را جانشین کرد و پیامبر برای خود جانشینی تعیین نکرد ؟

18. آیا درست بودابوبکر با پیغمبر(ص)به غاربرودویارغاروی شود درصورتیکه پیغمبر(ص) گفته بودکسی مراتعقیب نکندآیاابوبکرجاسوسی کفاررانمی کرد؟؟

19. دکتر نجاح الطایی در کتاب آیا مصاحب رسول خدا درغارابوبکربود؟معتقد است که یارغارابوبکر نبود بلکه شخصی بنام بکر بن ابی اریقط بود.آیا این مطلب صحیح است ؟

20. چرا ابوبکر در هیچ محاجه ای به یار غار بودن استناد نکرده است؟

21. شما مى ‏گویید : حضرت على ( ع ) ابوبکر و عمر را قبول داشت و حال آن که عمر در جمع تعداد زیادى از صحابه خطاب به على ( ع ) وعبّاس عموى پیامبر ( ص ) گفت : شما دونفر، ابوبکر و مرا دروغگو و گنه‏کار ونیرنگ‏باز مى‏دانید ؛ « فلمّا توفّی رسول اللّه - صلى اللّه علیه وسلّم - قال أبو بکر : أنا ولیّ رسول اللّه، فجئتما.. . فرأیتماه کاذباً آثماً غادراً خائناً.. . ثمّ‏توفّی أبوبکر فقلت : أنا ولیّ رسول‏اللَّه - صلى اللّه علیه وسلّم - وولیّ أبی بکر، فرأیتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً » صحیح مسلم، ج 5، ص 152، کتاب الجهاد، باب 15، حکم الفئ حدیث 49..
شما راست مى‏گویید یا عمر!؟

22. قران صراحتا میفرماید: ( و وَرث سُلیمانُ داود ) یعنی سلیمان از داود ارث برد و در همین ایه لفظ (واوتینا من کل شیء) آمده که ارثیه مادی و معنوی را میتواند شامل شود اما اهل سنت با استدلال به حدیثی جعلی میگویند پیامبر فرمود ما پیامبران از خود ارثی نمیگذاریم حال با توجه به این مطلب سوال زیر را پاسخ دهید:
آیا ما باید کلام خدا ان هم درکتابی که هرگز تحریف نشده و نمیشود را باید باور کنیم یا حدیث جعلی که فقط اهل سنت ان را نقل میکند؟؟
اگر پیامبر ارث باقی نمی گذارد، چگونه همسرانش از جمله (عایشه)ارث میبرند ولی دخترش فاطمه سلام الله علیها ارث نمیبرد؟؟؟!!! مقدار ارث هرکدام در کتب معتبر اهل سنت هم ذکر شده
??-مگر غیر از این است که در هرکشور و هر اداره و سازمانی جانشین یک مقام شبیه آن است؟؟؟ایا میشود جانشین یک جراح قلب یک نانوایی باشد که از پزشکی هیچ نمیداند ؟؟؟ایا جانشین پیامبر نباید شبیه پیامبر باشد در اخلاق،ایمان، علم و عمل و تقوا و محبت و کم به خلق؟ چرا بین عمر و عثمان و ابابکر با پیامبر اینهمه تفاوت بوده؟؟؟چه کسی شبیه تر به پیامبر بوده جز امیرالمومنین علیه السلام؟؟؟

23. از این دو جمله چه نتیجه ای می گیرید : 1- پیا مبر اکرم فرمودند: فاطمه پاره تن من است، هر کس او را بیازارد مرا آزرده است وهر که مرا بیازارد خدا را آزرده است. 2- بخاری می گوید : «فاطمه در حالت خشم وغضب ابی بکر را ترک گفته وبر او غضبناک ماند وبا او حرف نزد تا وفات نمود، آنگاه علی بر او نماز گزارد وشبانه دفنش نمود و ابوبکر را خبر نکرد که بر جنازه حاضر شود ونماز گزارد». و ابن قتیبه دینوری می گوید: «فاطمه در بستر بیماری به ابوبکر و عمر گفت: همانا من خدا و ملائکه را شاهد می گیرم که شما مرا آزردید و من از شما راضی نیستم و هنگام دیدار پیامبر از شما شکایت خواهم کرد.» و ادامه می دهد : «فاطمه بر ابوبکر غضب کرد و (وهجرته الی ان ماتت»)
- بخاری در مسلم، محمدبن یوسف گنجی شافعی در باب 99کفایه :./ابو محمد عبد الله ابن مسلم بن قتیبه دینوری در صفحه 14الامامه والسیاسه

24. آیا صحیح است که مى گویند: ابوبکر پس از پنجاه نفر و حتى پس از عمربن الخطاب اسلام آورد، چنانچه از سعدبن أبی وقاص نقل شده است که ادعاى بعضى، مبنى بر اینکه او اولین مردى است که اسلام آورد، دروغ و کذب است ; «محمد بن سعد، قلت لأبی، أکان ابوبکر اولکم اسلاماً؟ فقال: لا و لقد اسلم قبله اکثر من خمسین». تاریخ طبرى 1: 54 . عسقلانى مى گوید: «... فقد کان حینئذ جماعة ممن أسلم لکنهم کانوا یخفونه من أقاربهم» فتح البارى 7: 29.

25. آیا صحیح است که خالد بن سعید بن العاص قبل از ابوبکر اسلام آورده است و اولین کسى که به اعتراف ـ محمد بن ابى بکر ـ و دهها نفر از محققان و مؤرخان اسلام آورد، حضرت على بود؟ چنانچه در نامه اى براى معاویه این حقیقت را اعتراف کرده و عمر نیز قبل از ابوبکر اسلام آورده و ابوبکر بعد از پنجاه و اندى اسلام آورد. اگر این مطالب واقعیت داشته باشد، چرا اینقدر واقعیات را وارونه میکنیم؟ و دائماً چنین مى گوییم که اولین مردى که اسلام آورد ابوبکر بود. منظور ما از این جعلیات و دروغ پردازیها تراشیدن فضائل بیشترى براى خلیفه اول است یا انکار فضائل حضرت على براى ما مهم است؟
1ـ نامه فرزند ابوبکر: «فکان اوّل من أجاب و أناب و آمن و صدّق و وافق فأسلم، وسلّم، اخوه و ابن عمه علی و هو السابق المبرز فی کلِّ خیر، اوّل الناس إسلاماً».شرح نهج البلاغه 3: 188.
2ـ ابوالیقظان مى گوید: «اِنَّ خالد بن سعید بن العاص أسلم قبل أبی بکر الصدیق». المستدرک على الصحیحین 3: 278.
3ـ سعد و قاص مى گوید: ابوبکر اولین کسى نبود که مسلمان شد، بلکه قبل از او بیش از پنجاه نفر مسلمان شدند. محمد بن سعد، قلت لأبی: أکان ابوبکر اوّلکم اسلاما فقال: لا ولقد اسلم قبله أکثر من خمسین... تاریخ
طبرى 1: 54
4ـ زهرى مى گوید: عمر پس از چهل و اندى نفر از مرد و زن، اسلام آورد. تاریخ الاسلام (السیرة النبویة) 18 ـ طبقات ابن سعد 3: 269 ـ صفة الصفوة 1: 274.

26. آیا صحیح است که مى گویند ابوبکر در جنگها و جهاد هیچ نقشى نداشته، حتى یک بار دست به شمشیر نبرده است و یک تیر به طرف دشمن نیانداخته و قطره اى از خون کفار را به زمین نریخته است ; چنانچه ابوجعفر اسکافى این مطلب را فرموده است:
«لم یرم ابوبکر بسهم قط و لاسلّ سیفاً و لا اراق دماً». شرح نهج البلاغه 13: 293
با این حال چرا ما او را جزء مجاهدان و جهاد او را از جهاد حضرت على بالاتر مى دانیم. فخر رازى در تفسیر خود جهاد ابوبکر را از جهاد على أفضل مى داند. 1 : 173
آیا اگر روافض به ما سلفى ها بگویند: شما درباره حضرت ابوبکر غلو مى کنید ما چه جوابى داریم؟

27. آیا صحیح است که مى گویند خلیفه اول احادیث پیامبر را آتش مى زد؟ متقى هندى مى گوید: «إن الخلیفة أبابکر أحرق خمس ماءة حدیث کتبه عن رسول اللّه».کنز العمال 1 : 285
یعنى ابوبکر پانصد حدیثى را که از پیامبر ـ صلى الله علیه و آله سلّم ـ نوشته بود به آتش کشید.

28. آیا صحیح است که مى گویند: عمر و ابوبکربا هم روابط حسنه اى نداشتند و یک بار در محضر پیامبر با هم درگیر شده و با صداى بلند با هم برخورد کردند و سپس آیه (لا ترفعوا اصواتکم فوق صوت النّبی) حجرات: آیه 2... در نکوهش آنان نازل گردید؟! کاد الخیّران أن یهلکا: ابوبکر و عمر. لمّا قدم على النبی وفد بنی تمیم أشار احدهما بالاقرع واشار الاخر
بغیره. قال ابوبکر لعمر: إنما اردت خلافی، فقال عمر: ما اردت خلافک فارتفعت اصواتهما عند النبی فنزلت یا
ایها الذین آمنو لا ترفعوا.. مسند احمد 4: 6 ـ بخارى ج 3: 19 کتاب التفسیر الحجرات
و یک بار در دوران خلافت ابوبکر، او سند مالکیت زمینى را به دو نفر داده و آنرا امضاء کرده بود و عمر در آن نامه و روى امضاء ابوبکر آب دهان انداخته و آنرا پاره کرد. الدر المنثور 3: 252
و نظر عمر این بود که حسد ده جزء است، نُه جزء آن در ابوبکر و یک جزء دیگر آن در تمامى قریش است و ابوبکر در آن جزء نیز شریک است. شرح ابن أبی الحدید 1: 3

29. آیا صحیح است که مى گویند حضرت على هرگز با ابوبکر بیعت نکرده است و مشت دست خود را بسته بود و هر چه تلاش کردند نتوانستند آن را براى بیعت باز کنند! به ناچار ابوبکر دست خود را روى دست على و به عنوان بیعت على گذارد; چنانچه مسعودى مى گوید: «فقالوا له: مدَّ یدک فبایع، فأبى علیهم فمدوا یده کرها فقبض على أنامله فراموا بأجمعهم فتحها فلم یقدروا فمسح علیها ابوبکر وهى مضمومة».اثبات الوصیة: 146. الشافی 3: 244 باز هم مى گوییم که بیعت با اجماع اهل حل و عقد بوده است؟ و حدیث (على مع الحق والحق مع علی یدور معه حیثما دار) مستدرک الحاکم 3: 125، جامع الترمذی 5: 592 ح 3714، مناقب الخوارزمی: 176 ح 214، فرائد السمطین
1: 177 ح 14 ، شرح المواهب اللدنیه 7: 13 یعنى على با حق است و حق با على است و به هر سمت و سوئى برود، حق به همراه او مى رود، را چگونه مى توان تفسیر کرد؟

30. آیا صحیح است که مى گویند بسیارى از روایات و احادیث در فضائل ابوبکر و عمر، دروغ کذب و ساخته و پرداخته جاهلان از اهل سنّت است؟
من این اعتراف را در سخنان امام عسقلانى دیدم بسیار تعجب کردم، که ما با دروغ و اکاذیب از مذهب خودمان تبلیغ و دفاع مى کنیم:
«ینبغى أن یضاف الیها الفضائل، فهذه أودیة الاحادیث الضعیفة و الموضوعة... اما الفضائل، فلا تحصى کم وضع الرافضة فى فضل اهل البیت و عارضهم جهلة اهل السنة بفضائل معاویه، بدوأ بفضائل الشیخین...». لسان المیزان 1: 1 6، دارالکتب العلمیة، بیروت
یعنى سزاوار است بر کتابهائى که ریشه ندارد کتابهاى فضائل را افزود چون اینها پر از احادیث ضعیف و ساخته شده است اما فضائل ـ ساختگى از حد شمارش خارج است چون رافضة در فضل اهل بیت حدیث وضع کردند و جهّال و افراد نادان از اهل سنت براى مقابله با آنان احادیث دروغ و جعلى در فضائل عمر و ابوبکر و معاویه ساختند.
راستى این یک اقرار و اعتراف به دروغ بودن بسیارى از فضائل شیخین نیست؟ و آیا نسبت به انکار فضائل اهل بیت پیامبرـ صلى الله علیه و آله سلّم ـ یک ادعاى بیجا و گزافى نکرده است؟!

31. حدیثى از «مقاتل ابن عطیّة» در کتاب الامامة و السیاسة
او در این کتاب چنین مى نویسد:
ان ابابکر بعد ما اخذ البیعة لنفسه من الناس بالارهاب و السیف و القوّة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الى دار علىّ و فاطمه(علیه السلام) و جمع عمر الحطب على دار فاطمه و احرق باب الدار!...( کتاب الامامة و الخلافة، ص 16 و 161، تألیف مقاتل بن عطیّة که با مقدّمه اى از دکتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده، چاپ بیروت، مؤسّسة البلاغ.)
«هنگامى که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(علیها السلام) فرستاد، و عمر هیزم جمع کرد و درِ خانه را آتش زد...
و در ذیل این روایت تعبیرات دیگرى است که قلم از بیان آن عاجز است.
نتیجه: آیا با این همه مدارک روشن که عموماً از منابع خودشان نقل شده است باز هم مى گویند «افسانه شهادت...!»
انصاف کجاست؟!
به یقین هر کس این بحث کوتاه و مستند به مدارک روشن
رابخواند مى فهمد بعد از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) چه غوغائى برپا شد، و براى نیل به حکومت و خلافت چه ها کردند، و این اتمام حجّت الهیّه براى همه آزاداندیشان دور از تعصّب است، چرا که ما از خودمان چیزى ننوشتیم، هرچه نوشتیم از منابع مورد قبول خود آنهاست.

32.  ابوبکر بارها میگفت : (( به خدا قسم من بهترین شما نیستم و همانا از مقامم کراهت دارم (!؟) دوست داشتم کسی از شما این کار را به عهده گیرد.آیا شما گمان می کنید که من به سنت رسول خدا (ص) عمل میکنم؟ هرگز، بنابراین عهده دار انجام آن نمیشوم. پیامبر خدا (ص) به کمک وحی معصوم بود وفرشته ای همراه او بود و او را یاری میکرد، ولی من شیطانی دارم که بر من عارض میشود، پس اگر خشمگین شدم ار من اجتناب کنید. ....)) (۱)
همچنین او گفته است : (( اقیلونی و لست بخیرکم و علی فیکم )) ((دست از من بردارد که من بهترین شما نیستم در حالی که علی (ع) در میان شماست.)) (2) .
با این حال چرا ابوبکر خود را از خلافت عزل نکرد تا آن را به صاحب اصلی آن (امام علی علیه السلام ) بدهد ؟؟!!
____________________________
۱- سخن مذکور با الفاظ مختلف در منابع زیر آمده است : مسند احمد بن حنبل - ج۱-ص۱۴- ح ۱۸ تاریخ طبری - ج۲- ص ۴۶۰ - تاریخ ابن کثیر - ج۵- ص۲۴۷ ، در این باره امیر المومنین علیه السلام میفرماید :
(( شگفتا وی (ابوبکر ) خویش را در دوران خلافت عزل میکرد ناگهان آن را پس از مرگ برای دیگری قرار داد و این دو نفر خلافت را مانند دو پستان شتر، میان خود تقسیم نمودند و صاحب شتر را از آن محرم ساختند ( نهج البلاغه - خطبه ۳ ) ))
۲- فاضل قوشچی که از بزرگان علماء عامه است، در شرح تجرید میگوید : (( ابوبکر در این گفتارش اگر راست گفته پس صلاحیت برای امامت و خلافت ندارد و اگر دروغ گفته، باز هم صلاحیت ندارد، زیرا امام و رهبر و خلیفه باید راستگو باشد. ( شرح تجرید کلام - فاضل قوشچی - المقصد الخامس - ص ۴۰۶)

33. اگر ابوبکر گفته است: « اگر خداوند روز قیامت از من از جانشین بپرسد؛خواهم گفت بهترین اهل آنها را بر آنها والی قرار دادم » می پرسیم پیامبر – بر فرض مذکور - پاسخ خدا را در مورد عدم انتخاب جانشین چه خواهد داد؟

34. شما مى‏گویید : بیعت ابوبکر با اجماع تمام مهاجرین و انصار صورت گرفت ولى عمر بن خطّاب مى‏گوید : تمام مهاجرین با بیعت ابوبکر مخالف بودند وعلى ( ع ) و زبیر و طرفدارانشان نیز موافق نبودند : « حین توفى اللّه نبیّه -صلى اللَّه علیه وسلم- أنّ الأنصار خالفونا، واجتمعوا بأسرهم فى سقیفة بنى ساعدة وخالف عنّا على والزبیر ومن معهما » المعجم‏الأوسط، ج 7 ص 370، الجامع الصغیر للسیوطی، ج 2 ص 481، مجمع الزوائد، ج 1 ص 157، سیر أعلام النبلاء، ج 4 ص 311 ؛ تذکرة الحفاظ، ج 1 ص 87، عن الشعبی ولیس فی سنده موسى بن عبیدة. ‏ صحیح البخارى، ج 8، ص 26، کتاب المحاربین، باب رجم الحبلى من الزنا.. ادعاى شما راست است، یا عمر بن خطّاب؟

35. شنیده ام که قول پیامبر در حدیث معتبر غدیر را به دوستی توجیه کرده اید .
آیا قرآن این مطلب را گوشزد نکرده بود؟ در آنجا که میفرماید‍:ان المومنین بعضهم اولیاء بعض ، دیگر چه لزومی داشت که حضرت ختمی مرتبت(صلی الله علیه و آله و سلم)این مطلب را در آن هوای گرم و سوزان بازگو کند وسبب آزار صحابه ی محترم شود؟ سه روز در آنجا توقف نماید و با همه بیعت بگیرد؟
آیا بیعت گرفت فقط برای دوستی با علی بن ابی طالب؟!!!

36. اگر آیه ی تطهیر شامل زنان پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز می شود ، پس چرا عایشه با علی بن ابیطالب جنگ کرد؟
مگر دو معصوم که هدفشان فقط خداست با هم جنگ می کنند؟!!

37. چرا اهل سنت بیشتراحادیثشان را از ابو هریره روایت می کنند در صورتی که فقط دو یا سه سال با پبامبر (صلى الله علیه وآله) بوده درصورتی که بسیاری ازصحابه چون سلمان ، ابوذر ، مقداد وابو جابرانصاری که از یاران دیرینه پیامبر شمرده می شوند جایگاهی در کتب حدیثی اهل سنت ندارند ؟؟؟؟

38. طبق حکم فقهی ترمذی کسی که در بلاد اسلامی به حکومت برسد چه به حق و چه به ناحق؛ اگر کسی بر علیه وی قیلم کند همانا وی مرتد است.
سوال : آیا این حکم در مورد عایشه که در زمان خلافت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) قیام کرد نیز صدق می کند یعنی عایشه مرتد شده است؟

39. آیا صحیح است که مى گویند عمر بن الخطاب و فرزند ش عبداللّه بن عمر، دو تن از فقهاى بزرگ ما سلفیان ـ ایستاده بول مى کردند؟
چنانچه امام مالک در موطّا مى فرماید:
«عن عبداللّه بن دینار، قال: رأیت عبداللّه بن عمر یبول قائماً». الموطا 1: 6
یعنى عبداللّه بن عمر را دیدم که ایستاده بول مى کرد.
و امام ترمذى مى فرماید: «عن عمر: رآنی النبی و أنا أبول قائماً فقال: یا عمر لا تبل قائماً...» سنن الترمذی1: 18
یعنى هنگامى که پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه و آله سلّم ـ مرا دید که ایستاده بول مى کنم، فرمود: اى عمر، ایستاده بول نکن.
و امام عسقلانى در توجیه کار عمر مى فرماید: «البول قائماً أحفظ للدبر». فتح الباری 1: 262 ـ ارشاد الساری 1: 277 یعنى ایستاده بول کردن براى حفظ نشیمن خوب است. و همو مى گوید: ثابت شده که عدّه اى از صحابه کرام پیامبرـ صلى الله علیه و آله سلّم ـ از جمله حضرت عمر بن الخطاب ایستاده بول مى کردند.
آیا ما که حضرت عمر را طبق حدیث «اقتدوا باللذین من بعدى» سنن الترمذی 5: 63 ـ ابوبکر و عمر ـ مقتداى و پیشوا و راهنماى خود قرار مى دهیم واجب است ایستاده بول کنیم و یا از فعل حضرت عمر تنها جایز بودن استفاده مى شود و آیا در این صورت ترشحات بول موجب نجاست لباس نمى شود؟ و آیا فعل حضرت عمر با فرمایش پیامبر اکرم که فرمود: ایستاده بول کردن جفاست ـ «من الجفاء ان یبول الرجل قائماً».. عمدة القاری 3: 135 چگونه قابل جمع است و بالاخره ما پیروان سلف صالح ـ و ما وهابیان ـ در این کار از پیامبر اکرم ـ صلى الله علیه و آله سلّم ـ تبعیت کنیم یا از حضرت عمر.

40. آیا صحیح است که مى گویند در کعبه ـ خانه خدا ـ غیر از علىاحدى متولد نشده است.
1 ـ «قال ابن صباغ المالکی: ولم یولد فی البیت الحرام قبله أحد سواه وهی فضیلة خصّه الله بها إجلالا له واعلاء لمرتبته وإظهاراً لتکرمته». الفصول المهمة: 3 ـ مستدرک حاکم 3: 483
یعنى احدى پیش از على در کعبه به دنیا نیامده، و این یک فضیلتى است که خداوند عزوجل او را به این فضیلت اختصاص داده و بدین وسیله خواسته از علی تجلیل کرده و مقامش را بالا ببرد.
البته بعضى دیگر همانند بدخشى وابن قفال، ولکنوى، (در مرأة المؤمنین) و شبلنجى و دیگران گفته اند: احدى ـ نه پیش از على و نه پس از او ـ در کعبه به دنیا نیامده است. ازالة الخفاء «دهلوى» 2: 251 ـ کفایة الطالب: 4 7، شرح عینیة (آلوسى) 15 ـ المجدى (ابن صوفی): 11،
تاریخ بناکتی: 98 ـ نور الابصار: 76
با این حال، چرا بزرگان ما سخنى از این فضائل به زبان جارى نمى کنند؟ آیا از گسترش تشیّع مى ترسند!! اگر پاره اى از ادله شیعه بر افضلیت على این نمونه ها باشد، آیا باز هم مورد اشکال ماست؟!

41. آیا صحیح است که عمر بسیار کُند ذهن و دیرفهم بودند، و تنها سوره بقره را طى دوازده سال تلاش فرا گرفت و به شکرانه این پیروزى، یک شتر قربانى کرد.
امام ذهبى مى گوید: «قال ابن عمر: تعلّم عمر البقرة فی اثنتی عشرة سنة، فلمّا تعلّمها نحر جزوراً».تاریخ الاسلام (الخلفاء) 267
و همچنین درباره آیه کلالة، انرا درک نمى کرد و طبق نقل جصاص و سیوطى: «کان عمر لم یفهم...» عن سعید بن المسیب أن عمر سأل رسول الله: کیف یورث الکلالة؟ قال: اولیس قد بیّن الله ذلک ثم قرآ: و
ان کان رجل یورث کلالة او امراة، الى آخر الایة، فکان عمر لم یفهم، فانزل الله... یستفتونک قل الله یفتیکم
فى الکلالة» الى اخر الایه، فکان عمر لم یفهم، فقال لحفصة: اذا ارایت من رسول الله طیب نفس. فاسألیه
عنها! فقال: أبوک ذکر لک هذا ما آرى اباک یعلمها ابداً! فکان یقول: ما أرانى اعلمها ابداً و قد قال رسول الله،
ما قال. کنزالعمال، 11: 79 ; الدرالمنثور 2: 249 ; احکام القران، جصاص حنفى 2: 11 یعنى حضرت عمر مطلب را نمى فهمیده و درک نمى کرد.

منبع:سایت طلبه پاسخگو

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد