مباهله شیعه با وهابیت و اهل سنت ، مولوی ها ماموستا ها تشریف بیارید

مباهله شیعه با وهابیت و اهل سنت. قرار دادن لینک های وبلاگها و سایت های دیگر به معنی تائیدآنها نیست کپی و انتشار مطالب(به استثناء مطالبی که درباره حقانیت شیعه و گمراهی اهل سنت است) با ذکرمنبع مجاز است و الا شرعاً حرام است

مباهله شیعه با وهابیت و اهل سنت ، مولوی ها ماموستا ها تشریف بیارید

مباهله شیعه با وهابیت و اهل سنت. قرار دادن لینک های وبلاگها و سایت های دیگر به معنی تائیدآنها نیست کپی و انتشار مطالب(به استثناء مطالبی که درباره حقانیت شیعه و گمراهی اهل سنت است) با ذکرمنبع مجاز است و الا شرعاً حرام است

اثبات حقانیت شیعه در کُتب وهابیت (داستان هدایت شده به شیعه)


اثبات حقانیت شیعه در کُتب وهابیت


حمید شیرانی جوانی وهابی که به مذهب تشیع گرویده است، گفت: با خواندن ۲ حدیث از پیامبر، به دنبال شیعه شدن رفتم؛ فهمیدم که طبق این دو حدیث، به موضوع مهدویت مورد نظر شیعیان می‌رسیم.
 

حمید شیرانی، جوانی که مدتی پیش از فرقه وهابیت جدا شده و به مذهب تشیع مشرف شده است، در جشن میلاد امام زمان(عج) حضور یافت و اظهار داشت: مطمئن باشید من اگر الآن شیعه نبودم، با توجه به تبلیغات روانی وهابیون، در قالب عضویت در یکی از گروه‌های وهابی، 7 شیعه را کشته بودم تا به بهشت بروم. 

 
اثبات حقانیت شیعه با کتاب‌های وهابیت
 
وی ادامه داد: اما در شب ولادت امام زمان عج باید بگویم که از شناخت این آقا توانسته‌ام شیعه شوم. من فهمیدم ساحت مبارک ایشان وجود دارد. در منابع و کتب معتبر وهابیت دیده بودم که در روایتی از پیامبر آمده بود کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است. نقل قول مورد توجه دیگر، حدیث ثقلین بود. وقتی شروع کردم به خواندن این حدیث، از خودم سوال کردم که رسول‌الله می‌گوید من بین امت خود 2 یادگار می‌گذارم، یکی کتاب خدا و دیگری عترت و اهل بیت خود و هر کس به این 2 چنگ بزند، هیچ وقت گمراه نمی‌شود.
 
شیرانی گفت: سوالی که در این مقطع برای منِ وهابی ایجاد شد، این بود که تمام اهل بیت از دنیا رفته‌اند و دیگر وجود ندارند و از این دو یادگار فقط یکی باقی‌مانده است. این در حالی بود که طبق روایت این دو یادگار هیچ وقت از هم جدا نمی‌شوند تا هنگامی که در حوض کوثر بر رسول‌الله وارد شوند. آن لحظه به ذهن من این خطور کرد که این دو روایت مصداق بحث مهدویتی است که شیعیان دارند. رفتم و تحقیق کردم و دیدم که در منابع وهابیون این دو روایت وجود دارد. از مفتی‌های وهابیت سوال می‌پرسیدم که طبق این دو روایت فقط به موضوع مهدویت موردنظر شیعیان می‌رسیم و شما نمی‌توانید برای تبیین دیدگاه خود به آنها استناد کنید.
 
وی ادامه داد: به تحقیقات خود ادامه دادم و این در حالی بود که وهابیت، ارتباط با شیعیان را جرم و شرک می‌دانست و خانواده من می‌گفتند شیعیان ناپاک هستند. کتاب شیعه به دلیل اینکه توسط یک مشرک نوشته شده است، اگر بخوانی تو هم مشرک می‌شوی. وقتی نماز می‌خواندم همیشه یه کلمه که «شاید اشتباه می‌کنی» آنقدر مرا اذیت می‌کرد که به خودم جرأت دادم کتاب‌های شیعه را بخوانم و با شیعیان ارتباط بگیرم. دو سال کتاب خواندم و تحقیق کردم. از کتاب‌های علما و محققان مختلف شیعه استفاده کردم اما یک منبع دیگر که بسیار به من کمک کرد و نعمتی است که شاید شما قدر آن را ندانید و آن دعاهای پرفیضی است که از ائمه دارید. خدا شاهد است نخستین باری که دعای کمیل را خواندم گفتم عجب دعای قشنگی است. این دعاها در هیچ فرقه و مذهب دیگری، مانند ندارند.
 
مگر می‌شود عاشق باشی و از عشقت دم نزنی؟
 
شیرانی خاطرنشان کرد: به طور مفصل در این زمینه تحقیق کردم تا به این باور رسیدم که حقانیت با شیعه است و خودم هم شیعه شدم. از دانشگاه به خانه برگشتم و تازه فهمیدم کار من شروع شده است. وارد خانه‌ای شده بودم که تمام اعضای آن کاملاً وهابی بودند. چه کار باید می‌کردم برای پدر و مادری که وهابی هستند؟ آن‌هایی که تمام این سال‌ها با آن‌ها زندگی کرده بودم و اکنون فهمیدم شامل مرگ با جهالت مدنظر پیامبر می‌شوند. من عاشق اهل بیت شده بودم اما مگر می‌شود عاشق باشی و از عشقت دم نزنی. گفتم آقا جان! من چطور در جمعی باشم که نه‌تنها بویی از اهل‌بیت نبرده‌اند بلکه محب قاتل همسر امیرالمومنین هم هستند. تقیه من به خاطر این مسائل روز به روز بیش‌تر به هم می‌خورد تا این‌که آن‌ها فهمیدند من شیعه شده‌ام. مرا از خانه بیرون انداختند. یک بچه 3 ساله داشتم؛ در شهر به راه افتادم و دنبال خانه بودم اما کسی به من خانه نمی‌داد. همسرم می‌گفت در مجالس خانوادگی وقتی وارد می‌شوم تمام افراد به من زخم زبان می‌زنند، با وجود این‌که طبق سنت پیامبر ازدواج کرده بودیم اما به دلیل شیعه شدن، فرزند مرا حرام‌زاده می‌خواندند. 
 
وی گفت: این موضوع ادامه داشت و چند بار هم به جان ما سوءقصد کردن تا این‌که روزی پدرم به من گفت با وجود این‌که اعتقاد و علاقه‌ای به تشیع ندارم اما نمی‌خواهم به فرزندم آسیبی وارد شود، پس هر چه زودتر از این شهر برو؛ من پرستاری بودم که تازه استخدام و مشغول به کار شده بودم. تصمیم خود را با همسرم در میان گذاشتم و قرار شد هر جا مستقر شدم، همسر و فرزندم را هم پیش خود بیاورم. درخواست انتقالی خود را به اداره گفتم اما آن‌ها با طعنه و تمسخر که امکان جابه‌جایی نیروی تازه‌کار وجود ندارد،‌ پاسخ منفی دادند.
 
شیعه شدم؛ حالا هم توسل را قبول داشتم هم شفاعت را
 
شیرانی ادامه داد: به ناچار به سمت تهران حرکت کردم تا شاید بتوانم مسئولان را متقاعد به موافقت برای انتقال کنم. نزدیک قم بودم که تابلویی نظر مرا جلب کرد. روی تابلو نوشته بود «قم؛شهر کریمه اهل بیت». من دیگر شیعه شده بودم و هم توسل را قبول داشتم و هم شفاعت را. رفتم حرم تا زیارت کنم. آداب زیارت را یاد گرفتم و داخل حرم رفتم. آنجا مردمی را دیدم که از «بی‌بی» برآورده شدن حاجات خود را می‌خواستند. با خود گفتم چرا من از بی‌بی نخواهم؟ به حضرت معصومه گفتم من یک درخواست دارم. فقط یک شغل دارم و کار دیگری از من بر نمی‌آید. از شما می‌خواهم انتقال من به شهر دیگر را فراهم کنید و هر جا که خودتان صلاح می‌دانید مشغول به کار می‌شوم. از حرم بیرون آمدم و مقابل یکی از درها ایستاده بودم. جایی برای رفتن نداشتم و درماندگی عجیبی داشتم. هیچ‌جایی برای زندگی نداشتم. در همین حین، فردی دستش را روی شانه‌ام گذاشت و گفت، پسرم تو بلوچ هستی؟ گفتم بله. گفت شیعه هستی؟ گفتم شیعه شده‌ام. ماجرا را برایش تعریف کردم. همان لحظه به من گفت الآن به شهرت برگرد و اقدامات انتقال را انجام بده و بعد به قم برگرد و همین‌جا مشغول به کار شو. باورم نمی‌شد به این سرعت، حضرت معصومه جوابم را داده باشد.از ایشان تشکر کردم و برای به شهر خود برگشتم. برخلاف دفعه قبل، کارهای انتقال را به خوبی انجام دادم، به قم برگشتم و مشغول به کار شدم.
 
عنایت حضرت معصومه در برنامه زنده تلویزیونی
 
وی ادامه داد: 20 روز از آمدن من به قم گذشته بود ولی جایی برای زندگی نداشتم و شب‌ها در بیمارستان می‌خوابیدم. هنوز حقوقی دریافت نکرده بودم و نه‌تنها برای تهیه منزل بلکه برای کارهای جزئی هم پولی در اختیار نداشتم. همسرم ناراحت بود و هر روز از من می‌خواست او و فرزندم را هم به قم بیاورم اما جایی برای زندگی نداشتم. بازهم به حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها متوسل شدم. به ایشان گفتم بازهم درخواست دیگری دارم. یک سرپناه برای همسر و فرزند 3 ساله‌ام می‌خواهم. از حرم بیرون آمدم و به بیمارستان برگشتم. در بیمارستان مشغول صحبت بودم که یکی از عوامل تلویزیون قم به سمت من آمد و بعد از کنجکاوی‌های فراوان که لهجه من برایش ایجاد کرد، وضعیتم را برایش شرح دادم. او مرا به یک برنامه تلویزیونی دعوت کرد و من هم قبول کردم. هنگام پخش برنامه، یکی از شهروندان با برنامه تماس گرفت و اصرار داشت با من صحبت کند. او با گریه به من گفت دیشب همسرش خواب عجیبی دیده است. در خواب در خانه آن‌ها را زده‌اند و فردی که پشت در بوده، به همسرش می‌گوید، میهمان شما در حرم منتظر است، سراغش بروید و او را به خانه بیاورید. در همان عالم خواب، وقتی همسرش به حرم می‌رود، مرا آن‌جا دیده است. آن مرد از من خواست، بدون هیچ شرطی، برای زندگی به خانه آن‌ها بروم.
 
شیرانی با بیان این‌که بعد از آن برنامه تلویزیون به همسرم زنگ زدم و گفتم هر چه زودتر جانم (فرزندم) را بردار و بیا، گفت: خانواده همسرم، متوجه این موضوع شده بود و می‌گفتند اجازه نمی‌دهیم دخترمان‌ نزد ‌شیعیان برود. هر کاری کردم اجازه ندادند. به بزرگان و ریش‌سفیدان متوسل شدم اما آن هم نتیجه‌ای نداشت.
 
همسرم هم مدام تماس می‌گرفت و می‌گفت مرا از دست این خانواده نجات بده. بازهم به حرم رفتم؛ روبه‌روی ضریح ایستادم و گفتم بی‌بی‌ جان ما گدایی هستیم که در خانه هر کس برویم و از صاحب‌خانه کرامت ببینیم،‌ دیگر آن خانه و صاحبش را از یاد نمی‌بریم. من گدای خانه خودت هستم. زن و بچه‌ام را از خودت می‌خواهم. 7 ساعت بعد، ساعت 3 بامداد، همسرم تماس گرفت و گفت پدرش که تا آن روز اجازه نمی‌داد با من همراه شود، بلوچی که اجازه نمی‌داد زن و دختر حتی در روز بدون مرد از خانه خارج شود، نیمه‌شب او و فرزندش را از خانه بیرون کرده است. به همسرم گفتم نگران نباش، خدا با شماست. به فرودگاه بیا.
 
حیف است شیعه باشید و نمازتان را به موقع نخوانید/چه افرادی که فقط به عشق نماز با ولایت خونشان ریخته نشد
 
وی خطاب به شیعیان گفت: شماهایی که از نطفه شیعه به دنیا آمده‌اید، قدر خود را بدانید. افرادی بودند که به عشق شیعه بودن و نماز با ولایت خواندن خونشان ریخته شده‌ است. حیف است شیعه باشید و نمازتان را به موقع نخوانید. حیف است شیعه باشید و فرایض دینی را کامل ادا نکنید. خدا را شکر می‌کنم به من صبر داد تا بتوانم این شرایط سخت را تحمل کنم تا الآن هم خانه و هم شغلم را داشته باشم. خدایا برای این همه لطفی که به من کردی تو را شکر می‌کنم. اما تنها چیزی که قلب مرا می‌سوزاند و آزارم می‌دهد، پدر و مادرم هستند. آن‌ها طبق فرموده رسول‌الله مرگ جهالت نصیبشان می‌شود چون امامشان را نمی‌شناسند. مرگ با جهالت آن‌ها بدترین آزار برای من است. شما شیعیان را به حضرت صاحب‌الزمان و آبروی حضرت فاطمه‌ قسم می‌دهم که هنگام نماز به یاد من عاجز هم باشند. برای پدر و مادر من و امثال آن‌ها دعا کنید. دعا کنید تا پدر و مادرم را هم کنار خودم ببینم که به ولایت امیرالمومنین را ایمان آورده‌اند تا شیعه از دنیا بروند.
 
شیرانی در آخرین جمله خود گفت: خدایا، امام ما را برسان تا شاهد ندای اشهد ان علی‌ ولی‌الله از تمام ممالک باشیم.
 
منبع:تسنیم

اثبات حقانیت شیعه در یک دقیقه با سه آیه قرآن


حجت الاسلام محسن قرائتی:
تا وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم ) زنده بودند شیعه وسنی نبود .رهبر همه پیامبر بود .
بعد از پیامبر ما شیعیان فقه خودمان را از اهل بیت گرفتیم و اهل سنت از چهار تا عالم دیگه ،امام احمد حنبل ، ابو حنیفه ،امام مالک و امام شافعی

هنوز یک دقیقه نشده!!

اولا : ما که فقه مان را از اهل بیت گرفتیم سه تا آیه داریم ،قرآن راجع به اهل بیت (علیهم السلام ) وقتی به کلمه اهل بیت که می رسه می فرماید : یطهرکم تطهیرا ( احزاب ۳۳ )
یطهرکم یعنی معصومند .هیچ کس نگفته یطهرکم مال ابو حنیفه و شافعی هست .نه شیعه گفته نه سنی .
دوما : اهل بیت قرن اول هجری بودند ، اما چهار تا عالم سنی یعنی ابوحنیفه و شافعی و مالکی و امام احمد حنبل مال قرن دوم هجری بودند .
اهل بیت یک قرن از اونها جلوتر بودند .
قرآن می فرماید "و السابقون السابقون اولئک المقربون " (واقعه ۱۰و۱۱)
سوما : تمام اهل بیت شهید شدند ، یکی از علماء اهل سنت سیلی نخوردند .
قرآن می فرماید : "فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجرا عظیما " (نساء ۹۵)

یک دقیقه من تموم شد .

ما شیعه هستیم بدلیل اینکه:
یک : ما فقه مان را اهل بیت گرفتیم معصومند (یطهرکم تطهیرا )
دو :یک قرن جلوترند ( و السابقون السابقون )
سوم : همه ائمه شهید شدند ( قتلوا فی سبیل الله )

شما اهل سنت اگر می توانید یک آیه بخوانید که چرا دینت را از ابوحنیفه گرفتید؟



++ در یک دقیقه+ با سه آیه قرآن،اثبات خلافت بلافصل،اثبات حقانیت شیعه،علی،امیر المومنین+علیه السلام

عالم اهل سنتی که شیعه شد.وکیل مشهور مصری, دمرداش عقالی


وکیل مشهور مصری, دمرداش عقالی


او از شخصیت های مشهور و بارز مصری است که در شغل وکالت مدت هاست فعالیت می کند.
هنگام تحقیق در یک مسئله فقهی و مقایسة آرا در آن مسئله , فقه و استنباط های شیعة امامیه را از دیگر مذاهب فقهی قوی تر می یابد .
و همین مسئله نور تشیع را در دلش روشن می گرداند,
تا این که حادثه ای عجیب سر نوشت او را به کلی عوض کرده و او را مفتخر به ورود در مذهب تشیع می نماید و آن , این بود که:

«وقتی گروهی از حجّاج ایرانی همراه با حدود بیش از بیست کارتن کتاب اعتقادی وارد عربستان می شوند.
تمام کتاب ها از طرف حکومت مصادره می شود. سفیر ایران در زمان شاه, موضوع را با ملک فیصل در میان می گذارد . او نیز
به وزارت کشور عربستان می نویسد تا به موضع رسیدگی کنند. وزیر کشور دستور می دهد که
 تمام کتا بها را بررسی کرده, اگر مشکلی ندارد آن را به صاحبش برگردانند. در آن زمان « دمرداش عقالی » در حجاز به سر  می برد, از او خواستند که این کتاب ها را بررسی کند و در نهایت رأی و نظر قانونی خود را بدهد.
 او با مطالعه این کتاب ها به حقانیّت تشیع پی می برد و از همان موقع قدم در راه اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ می گذارد...»


عالم اهل سنتی که شیعه شد. استاد عبد المنعم حسن سودانی


استاد عبد المنعم حسن سودانی:


این عالم اهل سنت با مطالعات فراوان در تاریخ و حدیث, به حقانیت مذهب اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ پی برده و با رها کردن مذهب خود, تشیع را انتخاب می کند.

او در توصیف و وجه نام گذاری کتابش, بنور فاطمه اهتدیت می گوید:« هر انسانی در اندرون خود نوری را احساس می کند که راهنمای به حق است, ولی هواهای نفسانی و پیروی ازگمان بر آن نور پرده می اندازد, لذا انسان نیازمند تذکر و بیداری است و فاطمه ـ علیها السّلام ـ اصل آن نور است. من آن نور را دائماً در وجود خود احساس می کنم...»

او نیز دربارة نظریه عدالت صحابه می گوید:

« عدالت صحابه نظریه ای است که اهل سنت در مقابل عصمت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ جعل نمودند, و چقدر بین این دو فرق است. عصمت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ حقیقتی است قرآنی و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز بر آن تأکید دارد و در واقع نیز تحقق پیدا کرده است. اما نظریه عدالت صحابه, مخالف قرآن کریم است. همان گونه که پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نیز تصریح به خلاف آن نموده است,  بلکه خود صحابه به بدعت هایی که در زمان پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و نیز بعد از آن ایجاد کردند, اقرار نمودند.»

و نیز می فرماید:
« من در وجود خود چیزی می یابم و احساس می کنم, که نمی توانم توصیفش کنم. ولی نهایت تعبیری که می توانم از آن داشته باشم این که:
هر روز احساس می کنم که به جهت تمسک به ولای اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در خود قرب بیشتری به خداوند متعال پیدا کرده ام, و هر چه در کلمات آنان بیشتر تدبر می کنم معرفت و یقینم به دین بیشتر می شود. معتقدم اگر تشیع نبود, از اسلام خبری نبود. و هر گاه در صدد تطبیق و پیاده کردن تعلیمات اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ در خود بر می آیم, لذت ایمان و لطافت یقین را در خود احساس می کنم.و هنگامی که دعاهای مبارکی را که از طریق اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ رسیده و در هیچ مذهبی یافت نمی شود, قرائت می کنم, شیرینی مناجات پروردگار را می چشم...»

هدایت شده+مستبصر+شیعه شده

دیدن وقایع شب اول قبربطور زنده توسط یک سُنی و شیعه شدن او

 دیدن حوادث شب اول قبر توسط یکی از اهل سنت و شیعه شدنش


علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل کردند که: استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» می‏گفت:

 

در نجف اشرف در نزدیکی منزل ما، مادر یکی از دخترهای اَفَنْدی‏ها (سنی‏های دولت عثمانی) فوت کرد.

 این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه می‏کرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع کنندگان تا کنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله کرد که همه حاضران به گریه افتادند.
 هنگامی که جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد می‏زد: من از مادرم جدا نمی‏شوم هر چه خواستند او را آرام کنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا کنند، ممکن است جانش به خطر بیفتد. سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاک انباشته نکنند، و فقط روی قبر را با تخته‏ای بپوشانند و دریچه ‏ای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید.
 

دختر در شب اول قبر، کنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است.

 

پرسیدند چرا این طور شده‏ ای؟

 

در پاسخ گفت: شب کنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب می‏داد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد که پیامبر من محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم)است.

 

تا این که پرسیدند: امام تو کیست؟

 

آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم»

 

در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش آن به سوی آسمان زبانه می‏کشید.

 

من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع که می‏بینید که همه موهای سرم سفید شده در آمدم 

مرحوم قاضی می‏فرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند (زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق می‏کرد و آن شخصی که همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، حضرت علی (علیه السلام) بوده‏اند) و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا کرد.

نقل از کتاب داستان دوستان.